پندنامه یحیویه – امیرنظام گروسی – خط تحریری اصیل ایرانی
پندنامۀ مرحوم مبرور حسنعلی خان امیر نظام طاب ثراه
یٰا یَحْیىٰ خُذِ الْکِتٰابَ بِقُوَّهٍ وَ آتَیْنٰاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا
یا یحی خذ الکتاب بقوه و اتیناه الحکم صبیا نیمشبی که در لشکرگاهِ
سلطانیه قبه خرگاه خدیو گردون خدم، و خسرو ستاره چشم، سلطانِ
سلاطین جهان، ناصر المله و الدنیا و الدین، خلد الله ملکه و سلطانه از بسیط
خاک بقمّۀ افلاک رسیده جهمور طبقات چاکران و قاطبۀ طوایفِ
بندگان، در سایۀ عاطفت پادشاه جهان، پهلو بر بستر راحت نهاد
جز من که از ترکتازی لشکر بیماری، رخت خواب از دیدگانم بغارت
رفته، جملگی با بحث بیدار خفته بودند، همه آرام گرفتند و شب از نیمه
گذشت. آنکه در خواب نشد چشم من و پروین است. در چنین حالتی
بهر طرف نظر کردم جز ناله و اندوه یاری و جز ضعف و ناتوانی پرستاری
در کنار خود ندیدم. همه با آه و ناله بودم جفت. همه با رنج و غصه بودم
یار، و چون نیک بحال خود نگریستم، از استیلا و مرض بر مزاج بیقین دانستم
که نوبت عمر بآخر رسید. و بسی بر نیاید که مدیران بدن یکباره دست
از تصرف باز دارند. و آرزوهای مرا در کار تو بنومیدی و حرمان بدل
نمایند. پس صواب چنان دیدم، که کلماتی چند بر سبیل پند ترا بیادگار نویسم
تا اگر خدا خواهد، چون بمقام رشد و تمیز رسی، پند پدر را کار بندی
تا از عمر و زندگانی برخوردار شوی، پست نخستین پند من ترا آنست، که زنهار
با گروهی که از خدا دورند نزدیکی مکن و با اراذل و فرومایگان هم نشینی
مگزین که صحبت این جماعت، عاقبت ندارد. و در اندک روزگاری فساد
دین و دنیا آرد. همنشین تو از توبه باید. تا ترا عقل و دین بیفزاید. پس
بر آن باش که جز با خداوندان دانش بسر بندی(؟) و عمر گرامیرا در کارهای
باطل و عملهای بیحاصل صرف نکنی. پیوسته همت خود را بر کارهای بزرگ
و شگرف بگمار. و دل را بر آن محکم و قوی دار، تا طبیعت تو بدآن خو
کند و به پستی و سستی نگراید. تا توانی دست کرم بر گشا، که کریم فقید به ارغنی
بر خود قرار دهی و در نزد مردان مُردن، به که زندگی به نیک. سید و مولایِ
ما حضرت ابی عبدالله روحی له الفداء فرماید: «اذا کانت الأبدان
للموت خلقها، فموت الفتی بالسیف و الله اجمل» و اینکه نوشتم یکی از شرایط
دفع خصم و آداب جنگ است، نه اینکه در همه جا بیمحابا اقدام نمائی
که گفتهاند: «به تندی سبک دست بردن به تیغ / بدندان گزد پشت دستِ
دریغ». بدادن (؟) بر سپاهی و لشگر گران جانی مکن، تا تو بدادن جان جود
نمایند و همواره سپاه خود را بقَهر و غلبه بر دشمن، امیدواری و دلداری ده
و خصم را در نزد آنها بحقارت منسوب کن. و اما خود چنان مدان، و از مکر دشمن
ایمن مباش و شرایط خرم و آگاهی را از دست مده. و تن آسایی در مقام رنج
طلب مدار. و در وقت راحت خود را بخیره در رنج و تعب میفکن. بخوردن
غذاهای لطیف در همه وقت طبیعت را عادت مده، که باندک تغییر عادتی
رنجور شوی و بیماریهای صعب ترا روی نماید. و اگر همه طبیب حاذق باشی
حفظ صحت را (؟) بقوت طبیعت باز گذار. و تا ضرورت کلی روی ندهد بآشامیدن
و استعمال دوا اقدام مکن و چون مزاوجت اختیار نمائی، جهد کن که با سلسلۀ
بزرگان و نجبا، پیوند نمائی. چه فرزندیکه از بنات کرام، در وجود آید او را
در شرافت گوهر و استعداد، امتیازی دیگر است. و نیز جهد کن که جمیله
و خوش گفتار و گشاده رو و پرهیزکار باشد. چه اگر جز این بُوَد، اگر همه از بنات
سلاطین و ملوک امت، با او بخوش دلی و سلوک نتوان کرد. و از هر دو سبب
تباهی عیش گردد. و حق این است که کمال جمال در قول خاطر است.
چنانکه دیدم جمعی را که به حسن ظاهر در دسته (؟) بودند و قول خاطر نداشتند
پس اگر همه فرشته باشد، تا در دل فرو ناید، در دیده نکو ننماید. و هر گاه
خدای نخواسته برنج جفت ناپسند گرفتار آئی، بدون تأمل و درنگ و بیملاحظۀ
نام و ننگ بفرمان یزدان تسریح باحسان را کار بند که دو جانب را
آسودگی در آنست. و چندانکه بتوانی از تعداد ازواج بر حذر باش. اظهار
فاقه و تنگدستی مکن، که جز نقصانِ مایۀ اعتبار، سودی ندارد. در هیچ مقام
خود را بشرافتِ نسب مستای. و از محامد صفات آباء و اجداد سخن مگوی
که از دقایق تهذیف اخلاق، نکته در این اوراق فرو گذار نشود. ولیکن زیاده
بر این حالت تحریر این قبیل کلمات در خود ندیدم. و این مختصر را نیز بواسطۀ
دلبستگی که بتو دارم، با وجود شدت ضعف و ناتوانی تحریر کردم و اگرچه
مقصودم از نوشتن تفضیل حاصل نشد، ولیکن بر سبیل اجمال کلمهای که جامع کلماتست
مینویسم، که مگذار هرگز ره ایزدی، کزوییست نیکی وزو هم بدی { تو مگذار هرگز ره ایزدی / که نیکی ازویست و هم زو بدی } (فردوسی)
زنهار در هیچ مقام و سیاستی (؟) بر خود روا نداری، و از مراسم بندگی
و ستایش غفلت نیاری. و بدیهی است که سعی و کوشش در مقام بندگی
جز بقبول دین محمدی صلی الله علیه و آله، در معرض قبول نیفتد. درستکاری
دنیا و آخرت جز بتولای ائمه اثنی عشر سلام الله علیهم و روحی لهم الفداء
صورت نه بندد. و چون چنین دانی و اوامر و نواهی حضرت ایشانرا
بدرستی کاربندی، خودت را از صد هزار پند و اندرز من کاملتر است
و من هر آنچه نوشتم از آفتاب اوامر ایشان ذره ایست. امید که حق عز
و جل از میان (؟) تولای اهل بین رسالت ترا با علی مقاصد و مطالب
دنیا و آخرت فاید (؟) و بهرمند فرماید. و به صلاحیت و نیکو بندگی تو
مفاسد امور اخروی این غریق بجر معاصی را باصلاح آرد. انه علی کل
شیء قدیر. و لا حول ولا قوه الا بالله اعلی العظیم. و صلی الله علی محمد وآله
اجمعین. اللهم احینی حیوه محمد و ذریته و أمتنی مماتهم و توفنی علی
ملتهم و احشرنی فی زمرتهم ولا تفرق بینی و بینهم طرفه عین
ابدا فی الدنیا و الاخره برحمتک یا ارحم الراحمین. رضیت
بما قسم الله لی وفوضت امری الی خالقی.
{رَضیتُ بِما قَسَّمَ اللَهُ لِی · وَفَوَّضتُ أَمری إِلى خالِقی}
(حضرت امیر – یک غزل هم از مولانا داریم)
اللَّهُمَّ أَحْیِنِی حَیَاهَ مُحَمَّدٍ وَ ذُرِّیَّتِهِ وَ أَمِتْنِی مَمَاتَهُمْ وَ تَوَفَّنِی عَلَى مِلَّتِهِمْ
پروردگارا مرا به طریق حیوه محمد و آل محمد زنده بدار و به طریق آنان بمیران و بر ملت و شریعتشان قبض روحم فرما
وَ احْشُرْنِی فِی زُمْرَتِهِمْ وَ لاَ تُفَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ
و در زمره آن بزرگواران محشورم گردان و طرفه العینى تا ابد در دنیا و آخرت میان من و آنها جدایى میفکن
(فرازی از دعای علقمه برای بعد از زیارت امام علی)
زندگینامه و سالشمار زندگی حسنعلی خان امیرنظام گروسی – هجری قمری
حسنعلی خان امیرنظام گروسی از کردهای طایفه کبودوند گروس در سال 1237 قمری در بیجار مرکز ولایت گروس به دنیا آمد. مادرش ارمنی و پدرش محمدصادق خان از ادیبان با فرهنگ آن زمان بود. سال 1300 ق بعد از مرگ محمدرحیم خان علاءالدوله «امیر نظام» به پیشنهاد مظفرالدین میرزا ولیعهد آذربایجان، تصدی امور پیشکاری آذربایجان به حسنعلی خان داده شد و لقبش را به «سالار لشکر» ارتقاء دادند. مهمترین اقدام حسنعلی خان در این برهۀ زمانی یاری دادن به حاج میرزا حسن رشدیه در تأسیس مدرسه رشدیه در تبریز بود. در سال 1303 ق ولیعهد مظفرالدین میرزا با اعطای شمشیر مرصعی به حسنعلی خان به او به «لقب امیرنظام» داد.
1237: تولد در بیجار گروس (پدرش محمدصادق خان کبودوند سالها حاکم گروس بود – جدش نجفقلی خان از سران سپاه عباس میرزا بود)
1253: در فوج محلی گروس وارد خدمت نظام شد. مرتبۀ سرهنگی داشت. / شرکت در جنگ هرات / رئیس قراولان ارگ تبریز
1257: مرزدار کرمانشاهان به مدت سه سال
1259(ظ): تولد فرزندش یحیی از ازدواج نخستین
1260: مرگ پدر
1264: حاکم گروس و رئیس قشون آنجا در آغاز وزارت میرزا تقی خان امیرکبیر
1265: مأمور سرکوبی حسن خان سالار. پس از آن درجۀ سرتیپی گرفت
1266: مأمور سرکو ملامحمدعلی زنجانی از پیروان باب در زنجان. به مناسبت این موفقیت مقام جنرال آجودانی شاه یافت
1267: جزو ملتزمین سفر ناصرالدین شاه به اصفهان
1269: جزو ملتزمین سفر ناصرالدین شاه به سلطانیه
1270 (26محرم): تألیف «پندنامۀ یحیویه» برای فرزندش یحیی
…
1287: وفات فرزندش یحیی تحصیل کردۀ «سن سیر» (فرانسه) که فرماندۀ فوج گروس و مأمور ساخلو کرمان شده بود. در ماهان به خاک سپرده شد
…
1298: برعهده گرفتن حکومت خوی و سلماس و ارومیه و صاین قلعۀ افشار و مهاباد (ساوجبلاغ مکری) در عهدۀ او قرار گرفتن.
1299: ریاست قشون آذربایجان با لقب سالار عسکر
1300: تصدی امور پیشکاری آذربایجان (پس از وفات علاءالدوله) و تبدیل لقبش به سالار لشکر
1302: اعطای لقب امیرنظام و پیشکاری و وزارت ولیعهد در تبریز
1304: کتاب دیوان فرخی به خط محمدخان سرهنگ افشار در 1304 به دستور امیرنظام (کتابخانۀ مجلس شمارۀ 1037) – در همین کتابخانه دیوان منوچهری هم که به دستور امیرنظام توسط محمدصادق خان قاجار کتاب شده
1305: بیماری سخت – احتمال تعیین جانشین او – چاپ سنگی کلیله و دمنۀ بهرامشاهی به نفقۀ امیرنظام
1310: حکومت ملایر و همدان و تویسرکان ضمیمۀ مناصب او شد
1314: پیشکاری ولیغهد به جای میرزا علی خان امین الدوله
1315: طبع(انتشار) پندنامۀ یحیویه توسط احمد امین الصنایع (پس از آن مکرر چاپ شده است)
1316: استعفا از پیشکاری ولیعهد به مناسبت عدم تجانس با محمدعلی میرزا و اختیار سفر مشهد برای زیارت
1317: والی کرمان و بلوچستان – فرزندش عبدالحسین خان سالارالملک (که از ازدواج دوم بود) وزیر نظمیه و احتسابیه شد
1317 (5رمضان): در کرمان درگذشت و در ماهان به خاک سپرده شد
1322: چاپ نخستین منشئات امیرنظام گروسی (پس از آن چندبار چاپ شده است)
اجداد امیرنظام گروسی از دولتمردان بودند
اجداد امیرنظام غالبا در دوره های صفویه و افشاریه و زندیه و قاجار در راس خدمات مهم و ارزنده دولتی بوده اند و
جد پنجم وی در ایام شاه سلیمان صفوی حکومت قم و خلجستان را برعهده داشته است
جد چهارم ایشان حاجب دربار نادرشاه افشار بوده است
محمد امین خان جد سوم امیر نظام از طرف کریم خان زندبه حکومت کرمان انتخاب شد
جد امیرنظام، نجفقلی خان گروسی نایب السلطنه عباس میرز ابود
و حکومت اردبیل و بیگلر بیگی دارالسلطنه تبریز و بعد گروس که در آن زمان ضمیمه آذربایجان محسوب می شد به عهده داشت
و بعد از سی سال حکومت نجفقلیخان پسرش محمد صادق خان جانشین پدر شد و او تا آخر عمر ۱۹ سال در مقام حاکم گروس به شمار میرفت
منابع:
موزه ملک – پندنامه گروسی (+) که اسم حسنعلیخان را به اشتباه حسینعلی درج کردهاند 🙂
تحقیقات میدانی و پرسشهای آزاده رستمی و حامد مشفق آرانی از اساتید و کارشناسان این حوزه
کتاب پندنامۀ یحیویه به خط و انشای امیرنظام گروسی
کتاب گزارشها و نامههای دیوانی و نظامی امیرنظام گروسی به کوشش ایرج افشار
کانال تلگرامی خانواده اردلان (t.me/ardalan_family)
و با تشکر از استاد یادگار خیام، آقای کریمنژاد و کانال جشنواره امیر فرهنگ و هنر (t.me/+1AnQdmGkK81lZTE0)
دیدگاهتان را بنویسید